نوشته هایی غروبانه
دلم تنگه نمی دونم کی می تونه گشادش کنه خیلی ها خیاطش شدند بین خودمون بمونه خسته ام از خیاط این دل تنگ می خواد اونقد تنگ بشه که از بین بره دل سنگی خیلی بهتره.... من عادت کرده ام به فرو خوردن بغض ولی به خدا اگر بغضی در گلو داشته باشی چیز دیگری از گلویت پایین نمی رود می دانم خوب هم می دانم من عادت کرده ام ترک عادت هم که موجب مرض است.. راستی عادت نکرده ام به بودنت اما عادت به دوست داشتنت کرده ام.... سفر... چه واژه ی جالبی ست سفر هاهم جالب اند نوع های متفاوتی دارند... یکی تفریحی ست یکی کاری یکی خانوادگی ست یکی انفرادی و کاش همه ی سفر ها ختم به خیر می شد حتی سفر به قلب ها... +دارم میرم سفر...معلوم نیست در پناه حق الان دم دمای غروبه بازم همون حس تلخ گرفتگی دل خدایا تو یه ماده برام معرفی کن شاید باز شه این گرفتگی...دردم دلمه .. درمانم نگاه تو... +در دم غروب نوشتم تا قبل از خواب +یه دوستی گفت تلخه یه کم دوست عزیزم غروب هم تلخه!! +سعی می کنم درست بنویسم.... من یه دخترم .. درست مث دخترای دیگه احساسی ام تا حدودی مغرورم و شکننده هم نیستم!! همه چیزو جدی نمی گیرم گاهی باید همه چیز اروم رد شد از کنارشون و فقط بهشون یه لبخند زد به همین سادگی سمپادیم تو چشم افتابم تو زندگیم می گذرونمش دیگه سریع هم ارتباط برقرار می کنم معنی وابستگی و دلبستگی رو هم خوب می دونم!! تو هم خواستی از خودت بگو!! الفبای درد از لبم می تراود قیصرامین پور.... چیزهای زیادی کافی نسیت!! تنها یکم اراده با چاشنی شیرین دلخوشی!! +سلام!! +زندگی از نو شروع شد!! +یک..دو..سه.حرکت! ناشناس گویا
نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
الف ، لام ، میم. از لبم می تراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش
به جای عرق از تبم می تراود
ز دل بر لبم تا دعایی بر آید
اجابت ز هر یاربم می تراود
ز دین ریا بی نیازم ، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
برای از نو شروع شدن؟!
Design By : RoozGozar.com |